نیـــــــا ای برفــ زمین جای قشنگی نیستـــــ |
||
زمین ام.... خوب میدانم که اینجا.... جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک نسیه میداند در اینجا قدر نشناسند مردم شعر حافظ را به فال کولیان اندازه میگیرند نیا ای برف زمین جای قشنگی نیست....
پشت صحنه ی این رفتار اونگی ات چیست؟ میروی؟ یا میمانی؟
سنگدل ترین ادم روی زمین هم که باشی... یک لحظه... یک آن.... یاد کسی روی قفسه ی سینه ات سنگینی میکند... آن وقت به طور کاملا غریزی... نفس عمیق میکشی تا سنکوپ نکنی... کاملا غریزی....!!
چه قـدر سخــت اسـت رفتنَـت و مانــدن ِ مـَن
عـاشـق روزهــــــــــــايي هستـم دوســــــــــ♥ـــــــــ♥ــــــ♥ــــــت دارم... همین !!!
مي توانم بپرسم چه عطري مي زنيد؟ بوي خوشبختي مي دهيد انگار..
تنها ايستادم ...
باور مي کنم هنوز مي شود زندگي را دوست داشت!!!
خسته ام از اميدهاي کوتاه.....
خدايــــــــــــــــــا.....
+
تاريخ چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:زن,که باشی,بوسه,مردت,عطر,لبها,فروغ,فرخزاد, ساعت 18:3 نويسنده jojo
فاصله با تو چه فرقی میکند؟
هر دو مرا یاد یک چیز می اندازد!!! تنهایی...
حسین بیشتر از آب، تشنه ی لبیک بود؛ افسوس که بجای افکارش زخم های تنش را نشانمان دادند وبزرگترین دردش را بی ابی نامیدند....
این ایام رو به همه ی دوستای گلم تسلیت میگم...
میسوزم دود تنم تا به تو برسد لبم دود میشود تا بی خبرببوسمت تنم دود میشود که اغوشت دیگر برایم بسته نباشد
میخواهم گوش باد را بگیرم که اینهمه در موهایت نپیچد و با زندگی ام بازی نکند
تو هم کاری بکن مثلا دکمه ی پیراهنت را ببند مثلا دراغوشم بگیر و فکر کن سردت شده است...
♥آن گاه که♥
♥سر بر روی شانه هایت ♥
♥میگذارم♥
♥گویی♥
♥ بهار در من زنده میشود♥
♥آری،تو وشانه هایت وآغوش گرمت♥
♥بهار را،برایم معنی میکنید.♥
♥ای طراوت گلها...♥
♥ای بهار زندگی.....♥
صدایم کن.... مرا به نام بخوان.... بگـــــــــــــــــو در کجای قلـــبــــتــــــــــــ♥ نقش مــــــــــرا نقاشی کرده ای ؟!
خاطره ی نگاهت پروازم میدهد به لحظه هایی غریب آن لحظـــــــه هاست
که دلم
بهانــــــــــــه میکند بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاران را!
کاش من نیز یکی از مجهولات زندگی ات بودم شاید ان وقت مرا حل میکردی در معادله زندگی ات..... در این سوی پنجره های تنهایی منتظرم تا با آمدنت بهار را معنا کنی و به زندگی سیاهم رنگی دوباره ببخشی...
حدیث نگاهت را برای دریا گفتم لحظه ای ساکت ماند و بعد..... همه چیز را ویران کرد....
کاش شانه هایم را قابل میدانستی و حتی برای لحظه ای کوله بار خستگی هایت را به انها میسپردی شانه هایم تحمل درد را دارند بگذار با دردت ، همدرد شوم...
زندگی زندگی زندگی... واژه ای که مدتی است برای معنای تک تک حروف آن خودم را به اب و اتش میزنم که شاید معنای نقطه ای از ان را بفهمم... ولی حس میکنم هنوز خواندن یاد نگرفتم کهبتوانم حروف زندگی را هجی کن ای همدم لحظه های تنهایی ام دیگر تنهایم نگذار بگذار طعم گس و رویاییه عشق را با تو بچشم jojo
دلم شانه ات را میخواهد دلم هوای دو نفره ای را میخواهد که چیزی جز بوی بودنت مشامم را پر نکند کم توقع شده ام اگر سنگینی سرم را تنوانستی تحمل کنی فقط باش باش و فقط با حس بودنت کنار من انگیزه ی زندگی ببخش تهی از بودنت شده ام..... jojo
زیادی مهربونم؟ به خودم مربوطه ! اخلاقم گنده ؟ به خودم مربوطه ! غرورمو له کردم؟ به خودم مربوطه ! تمام زندگیمو تباه کردم؟ زندگیه خودمه ! از عده ای متنفر شدم؟ به خودم مربوطه ! دوس دارم تنها باشم ؟ حسه خودمه ! دوباره عاشق شدم؟ دله خودمه ! نگاهم به نگاهش دوختست؟ چشه خودمه ! از روابط فامیلیه الکی خوشم نمیاد؟ سلیقه ی خودمه ! صدای خندیدنم از حد عادی بلندتره؟ خوشحالیه خودمه ! با یه تلنگری به هق هق میوفتم؟ درد خودمه ! دلم میخواد اینجوری باشم... مجبور به تحمل من نیستید... نگران نباشید میروم.... راحتتان میگذارم.......
عجب روزگاری شده... ادم انگشت به دهان میماند! روزی میایند قول میدهند یخ قلبت را آب میکندد! در اغوشت میگیرند... تو را مال خود میکنند... ثانیه ای بعد.... یک خروار از یخچالهای قطبی را به سختی ....! نه!!! خیلی راحت ... در قلبت میریزند جوری یخ میزنی که دیگر چیزی نمیفهمی مات میشوی... خیره میشوی قطره ای اشک از چشمانت جاری میشود ولی سرت را بالا میگیری ترجیح میدهی چشمانت را خفه کنی... اینطور بهترست.. jojo
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد |